معنی حساسیت شدید
حل جدول
لغت نامه دهخدا
حساسیت.[ح َس ْ سا سی ی َ] (ع مص جعلی، اِمص) حساسی. رجوع به حساسی شود: حساسیت نسبت به عوامل خارجی، زود متأثر شدن از آنها رجوع به جانورشناسی ج 1 صص 10-12 شود.
حساسیت المی
حساسیت المی. [ح َس ْ سا سی ی َ ت ِ اَ ل َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) در مقابل درد حساس بودن و نامتحمل بودن.
شدید
شدید. [ش َ] (اِخ) شدیدبن قیس محدث است. (منتهی الارب). || لقب ابوبکر هفتمین از امرای بنی حفص. (یادداشت مؤلف). رجوع به ابوبکر شدید شود. || نام مولای ابوبکر. (منتهی الارب). ||... ابن عادبن عملاق بن لادبن سام بن نوح. (حبیب السیر). رجوع به شدادبن عاد شود.
فرهنگ معین
حساس بودن، تأثر شدید در مقابل یک عامل خارجی، آلرژی. [خوانش: (حَ سّ یَّ) [ع. حساسیه] (مص جع.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
انگیزش
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ عمید
حساس بودن،
واکنش در برابر برخی وقایع،
(پزشکی) واکنش بعضی از مردم در مقابل پارهای از مواد غذایی یا دارویی که برای دیگران بیضرر است، آلرژی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
زودرنجی، نازکدلی، نازکطبعی، نازکمشربی، نازکمنشی،
(متضاد) بیتفاوتی، آلرژی
فرهنگ فارسی هوشیار
زود متاثر شدن
عربی به فارسی
شدید , دردناک , تالم اور , اندوه اورد
معادل ابجد
857